نمی دانم بخندم یا بگریم
به سر،سودا ترک آشیان
پر از شادی شوم یا خون بیارم
از این ناکوک ساز شبانه
هر آنکس عشق دارد شعر گوید
مرا خالیست جنته کو بهانه
کمان ابرویش،روی چو ماهی
بُوددر خواب و باشد در افسانه
هر آنکس می خورد شاعر شناسد
من بی عشق و شعر عاشقانه
مرا سودای لیلی در کجا بود
ز دنیا سهم ما غم شد نشانه
نظرات شما عزیزان:
|